آموزش ابتدایی ناشنوایان

Tuesday, September 7, 2010

گزارش روز اول

امروز باغچه امتیازات رو به دیوار نصب کردم. چون مدرسه تازه رنگ آمیزی شده ، تا امروز در کلاسم هیچ تصویری دیده نمی شد تا بچه ها رو سر ذوق بیاره !
چند روز پیش از بچه ها خواستم که هر کدوم یک عکس 4*3 تهیه کنن وبا خودشون بیارن. من هم توی خونه با مقوای رنگی یه باغچه پر از گل درست کردم و وسط هر گل عکس یکی از بچه ها رو چسبوندم.
امروز وقتی داشتم گل ها رو دونه دونه به دیوار می چسبوندم بچه ها با هم دعوا می کردن ! وقتی علت رو پرسیدم گفتند که چرا گل من رو پایین چسبوندی ولی فاطمه رو بالا! اون یکی میگفت چرا گل من رو اول نچسبوندی و... خلاصه از این دعواهای کودکانه که من خیلی سخت می تونم بچه ها رو توجیه کنم. همه رو سر جاشون نشوندم و توضیح دادم که بالا و پایینش مهم نیست مهم اینه که بعدا ببینیم روی کدوم گل پروانه بیشتری نشسته ! متوجه منظورم نمی شدن تا اینکه برچسب هایی رو که شکل پروانه داشتن بهشون نشون دادم  وگفتم هرکس بچه خوبی باشه ، درسش رو خوب بخونه براش یه پروانه می چسبونم. تا اینو گفتم همه دست به سینه نشستند. وقتی دیدم با این حرفم بچه ها اینقدر آروم شدن خیلی زود رفتم وبقیه گل ها رو چسبوندم.
وقتی کارم تموم شد یکدفعه دیدم بچه ها همه به سمت میز من هجوم اوردن وبا دست اشاره می کردن که برچسب ها رو دربیارم وبرای هر کدومشون یه دونه بچسبونم. می گفتن ما بچه های خوبی بودیم و ساکت نشسته بودیم.
 تازه اون موقع بود که متوجه علت سکوت چند دقیقه ای شون شدم....
زنگ  بعدی ورزش داشتیم. همیشه فکر می کردم زنگ ورزش راحت ترین ساعت برای معلم هاست. اما امروز دیدم که اصلا این طور نیست.
عمده ترین دلایلم این است که اولا دانش آموزان من پسر و دختر هستند و این دو اصلا با هم سازش ندارند و دوما ناشنوا هستند و مثلا برای هر کاری به جای آن که صدایشان بزنی باید دنبالشان بدوی!
و خلاصه اینکه حسابی در این زنگ دویدم و خسته شدم.
نمی دانید این دخترها چقدر روحیاتشان با پسرها متفاوت است. دخترها توپ را آرام برای یکدیگر می فرستندو از این بازی مسالمت آمیز به شدت لذت می برند ودر عوض پسرها توپ را به آسمان می فرستند وهنگامی که توپ در حال فرود آمدن است برای دستیابی به توپ یکدیگر را له می کنند و از اینکه برای رسیدن به توپ همدیگر را هل می دهند وله می کنند بسیار خوشحالند.
هر چند دقیقه جیغ دخترها به گوش میرسد. برمیگردم ومی بینم پسرها توپ دخترها رو برده اند وبا آن بازی می کنند ومن هرچه اسم بچه ها رو صدا می زنم هیچ کدام نمی شنود.مجبور می شوم دنبال آنها بدوم تا توپ را از پسرها بگیرم وبه دخترها پس بدهم.
و خلاصه از این 45 دقیقه ورزش، 40 دقیقه اش را برای گرفتن توپ دختران از پسران می دوم و 5 دقیقه اش را به حل وفصل دعواهای مکرر پسران ودختران می گذرانم.

No comments:

Post a Comment