آموزش ابتدایی ناشنوایان

Tuesday, September 7, 2010

زنگ تفریح وزبان آموزی

یکی از عمده ترین مشکلات بچه ها ی کلاس من این است که دانش آموزان بعضی کلمات را می دانند اما معنای آن را نمی دانند. ساده ترین مثالش هم این است که وقتی می گویم این کلمه را بخوان " پرنده ". دانش آموز کلمه را با تلاش بسیار به طور صحیح می خواند ولی وقتی از او می خواهیم که به ما یک پرنده نشان دهد ، چون معنی کلمه را نمی داند ، پاسخ نمی دهد. و نمونه های فراوان دیگر که بسیار ساده هستند مثل میز، کیف ، مانتو ، کفش و...
از وقتی متوجه این موضوع شدم تصمیم گرفتم در حد توانم بچه ها را با مفاهیم آشنا کنم. اگرچه انتظار می رفت که این کار در پایه های پایین تر انجام شده باشه ولیکن این کار صورت نگرفته و چاره ای نیست جز اینکه حال را در یابیم.
امروز در حین خواندن کلمات از روی درس که پای تابلو نوشته شده بود تک تک کلمات را معنی کرده  ودر صورت امکان به آنها نشان می دادم.
در پایان کار یک کلمه را به صورت تصادفی می خواندم و بچه ها باید آن را به من نشان می دادند ویا معنی می کردند. با این کار بچه ها خیلی فعالانه تمام تصاویر کلاس را بررسی می کردند و برای پاسخ گویی ومعنی کردن کلمات بسیار تلاش می کردند.
زنگ تفریح با بچه ها به حیاط رفتم. همین که مرا دیدند دایره تشکیل دادند که مثل روزهای قبل با هم بازی کنیم اما من به آن ها گفتم که من یک بازی جدید یاد گرفتم ومی خواهم امروز این بازی را اجرا کنم. به پسر ها که معمولا به قصد خراب کردن بازی دختران کمین می گرفتند گفتم که شما هم می توانید با ما هم بازی شوید. همه دور من جمع شدند. از فاطمه شروع کردم. او را صدا زدم و به او گفتم که پشت به بچه ها بایستد . چشم هایش را ببند و تمرکز کند. من روی کمر او با نوک انگشت یک کلمه می نویسم. او باید آن کلمه را تشخیص داده و به من نشان دهد. اولش بچه ها فکر می کردند که این کار غیر ممکن است اما وقتی کلمه را نوشتم فاطمه برگشت وبا شیطنت خاصی اول به بچه ها نگاه کرد و بعد به آسمان وگفت پرنده !  وان را به بچه ها نشان داد. بچه ها تعجب کردند.
یکی یکی می آمدند و روی کمرشان یک کلمه می نوشتم وآن ها کلمه را حدس می زدند. این کار خیلی برایشان جذاب بود. بچه ها دو به دو ایستادند وروی کمر یکدیگر کلمه مینوشتند و دومی حدس می زد.
بعد با فاطمه در ودیوار مدرسه را نگاه کردیم . در را به فاطمه نشان دادم وپرسیدم اسم این چیه؟! _د....ررررر....
برای فاطمه در را چندین بار تکرار کردم. بچه های دیگر هم هریک کلمه را تکرار کردند. تا بالاخره فاطمه ومینا  " در"  را خوب تلفظ کردند. و البته بدون تکان دادن دست ها !
بعد سراغ آسمان ، دختر، پسر، آب وصابون و مسواک و... رفتیم وکلماتی را که روی دیوار بود با هم خواندیم . واقعا یک گفتاردرمانی بود در قالب بازی و درحالی که همه بچه ها حتی بچه های کم توان ذهنی وناشنوایان پایه های بالاتر هم ما را همراهی می کردند.
نتیجه گیری: گاهی اوقات زنگ تفریح از زنگ کلاس ودرس هم می تونه مفید تر باشه !!!!

No comments:

Post a Comment